رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

رادین همه‌ی زندگی ما

اولین روز سفر حج 2

سلام ماه من نمیدونم چرا قسمت نمیشه که خاطرات حج رو زودتر آپدیت کنم ولی سعی خودم رو می‌کنم. بالاخره بعداز سه ساعت پرواز به فرودگاه جده رسیدیم، از هواپیما مستقیماً بوسیله‌ی یک کریدور وارد ساختمان فرودگاه شدیم. توی یکی از صف‌ها برای پاسپورت چک ایستاده بودیم که یکی از مأمورین وقتی که دید ما بچه‌ی کوچیک همراهمون هست یک گیت دیگه رو هم باز کرد و از ما خواست که بریم اونجا تا کمتر توی صف معطل بشیم. اصلاً از بدرفتاری‌هایی که قبلاً بهمون گفته بودند هم خبری نبود. آقای جوونی که مسؤل چک کردن پاسپورت‌ها بود وقتی داشت مال تو رو چک می‌کرد لبخندی به لبش اومد و با مهربونی نگاهی بهت انداخت. و به این ترتیب اولین مرحله رو ...
28 بهمن 1390

پسر شیرین‌زبون ما

جیگرم سلام این روزها کلی شیرین زبون شدی و با حرفهای خوشگلت حسابی دلبری می‌کنی.حالا من چند نمونه‌اش رو برات اینجا میذارم: مثلاً وقتی که شیطنت می‌کنی و خودت هم می دونی که کار اشتباهی کردی میای تو صورت من یا بابایی و می‌گی: " شلام بابا جونم، شلام مامان شمانه" وقتی اینجوری زبون میریزی بابایی بهت میگه" ای شیطون بلا!" اونوقت خودت هم میگی:" من شیطون بلا هشتم." یا وقتی عکس خودت رو روی دیوار می‌بینی میگی: " عشک من خوشگله، من نفتم آتولی پیش خاله مجان عشک ایختادم."ترجمه : عکس من خوشگله. من رفتم آتلیه پیش خاله مرجان عکس انداختم. یا مثلاً همه‌ی شعرهایی رو که تا حالا برات میخوندیم یا میذاشتیم گوش کنی الان همه ...
24 بهمن 1390

سرما خوردگی

عسل م امان سلام دو سه روزه که سرما خوردی و زیاد حوصله نداری. سرفه و آبریزش و بی‌اشتهایی و بهانه‌گیری و... خودت هم هی راه میری و با لهجه‌ی خاص خودت که نمی‌دونم کجاییه می‌گی: "من ... شَما(سرما) ... خودم(خوردم). امروز با همدیگه رفتیم دکتر. الهی قربونت برم که اینقدر عاقلی و سر دارو خوردن اصلاً چونه نمی‌زنی و در کمال آرامش داروهات رو میخوری. وقتی من و بابایی داشتیم راجع به داروهات صحبت می‌کردیم یک بار اسم شربت "زادیتن" رو به زبون آوردیم، و من نمی‌دونم که شما چجوری شنیدی و فهمیدی که اسم داروی شماست. حالا وقتی میخوام بهت شربت بدم جعبه‌ی اونو دستت می‌گیری و می‌گی: " ژاد...
4 بهمن 1390

اولین تجربیات

پسرم سلام امروز می‌خوام درباره‌ی اولین تجربیاتت برات بنویسم. اولین باری که لبخند زدی فقط 28 روزت بود. ولی اولین باری که قهقهه زدی‌ 2 ماه و 25 روزت بود . اولین باری که غلت زدی و دمر شدی 3 ماه و 17 روزت بود. اولین باری که سینه‌خیز رفتی 4 ماه و 8 روزت بود، البته اولش عقب‌عقب می‌رفتی. وقتی که 5 ماهت بود برای اولین بار کلمات نامفهومی رو می‌گفتی که از بین اونا فقط "ماما" رو می‌شد فهمید. وقتی که فقط 5 ماه و 12 روزت بود چهار دست وپا می‌رفتی. اولین باری که سوار مترو شدی 5 ماه ونیمت بود. اولین باری که به مشهد مقدس رفتی 3، 4 روز قبل از 6 ماهگیت بود. البته همون روز هم برای اولین بار سوار...
3 خرداد 1390
1